او

یادداشتهای تنهایی من

او

یادداشتهای تنهایی من

برای بانوی عشقم

به نام او

بانوی عشق من

ای نازنین

مرا در بر بگیر

که جز آغوش گرم تو مامن دیگری نمی یابم

 

مرا ببوس

نگاهم کن و بگذار سر به زانویت نهم و اشکهایم را به دامنت بریزم

 

ای کاش تو را می دیدم

تو:با آغوشی باز و و چشمانی منتظر

 و یا شاید نگاهی ملتمس

که در دور دستها ایستاده است و مرا به سوی خود می خواند

 

و من در حرکت به سوی تو با قدم هایی که گاهی بلند است و گاهی کوتاه

-من این را اطمینان دارم هرچند نمی بینم!

راه بس دور است و نا هموار

 

و من ناگزیرم از لغزش

باور کن ناگزیرم

از من رخ مگیر

بگذار انتهای من بوسیدن چهره خوب تو باشد

نظرات 1 + ارسال نظر
مهیار دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:43 http://www.best-life86.blogsky.com


سلام خوبی
وبلاگ زیبایی دارید
متاسفانه من 17 روز پیش یک تصادف بد کردم و تا 3 روز پیش تو کما بودم
ببخشید که دیر شد
امیوارم که منو فراموش نکرده باشید....
منتظر حضور سبزتون هستم
بای بای...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد